پنجشنبه، مرداد ۲۶، ۱۳۸۵
وبلاگ نسل فردا
وقایع اخیر خاورمیانه که سر آمد آن جنگ اسرائیل و حزب الله است نه یک اتفاق خلق الساعه و امر دفعتی که محصول یک پروسه بلند مدت و چندین ده ساله در این گوشه از جهان بوده است که در اشکال گوناگون نمود پیدا کرده است و در چند سال اخیر نیز خصوصا بعد از وقایع 11 سپتامبر بر اساس سیاست های سرمایه داری جهانی مبنی بر ایجاد کانون بحران در حاشیه برای برون رفت بحران واقعی سرمایه داری در متن خویش تشدید شده است. به شکلی که نیرو های ارتجاعی حاشیه ای اکنون در سرتاسر خاورمیانه و حتی جهان به راحتی جولان می دهند
باید این نیرو ها را و پایگاه طبقاتی _ اجتماعی شان را به طور مشخص و دقیق شناخت تا دچار اشتباه نشد تا در توهم این که اینان نیرو های ضد سرمایه داری و عناصر مقاوم در برابر پیشرفت امپریالیسم هستند نیافتاد که متاسفانه برخی از نیروهای چپ خصوصا در خود کشور های متن سرمایه داری که خودشان با تن و جان مزه ی تازیانه ی این ضد امپریالیست های آسمانی و اسطوره ای را نچشیده اند دچار شده اند. در این چند سطر من نه ادعای موشکافی دقیق این نیرو ها را دارم نه توان آن را در قلم خود می بینم که تحلیلی جامع و کامل از شرایط کنونی ارائه دهم. تنها به ذکر طرح واره ای برای گشودن باب گفتگو در این زمینه را دارم تا در یک فرصت دیگر و با دقت بیشتر و جامع تر به تکتک این موضوعات بپردازیم
این نیرو ها پایگاه شان را در حاشیه جامعه می جویند. اینان محصول مدرنیته آمرانه و از بالای دهه های میانی قرن بیستم هستند محصول و بازتاب طبیعی مدرنیته ای که نیروهای مشابه شان نماینده و ی و پسر خاله های بومی شان سرکرده آن بودند! از دل مدرنیته ی رضا خانی و محمد رضا پهلوی دیدیم که چه در آمد! از دل جمال عبدالناصر نیز اخوان المسلمین و از دل ناسیونالیسم عرب بنیادگرایی! اینان واکنش طبیعی نیرو های حذف شده از فرایند مدرنیته از بالا هستند! نیروهایی که برایشان در متن تنگ سرمایه داری و مدرنیته بومی و وطنی خاورمیانه ای جایگاهی نبود در نتیجه به حاشیه این متن رانده شدند. در این جا بود که هیولایی به وجود امد اما این هیولا در شیشه بود تا با فروپاشی شوروی و اعلام نظم نوین جهانی سرمایه داری دوباره به خودتکانی داد و این شد که شیشه شکست! این هیولا اکنون به بیرون شیشه آمده و مادر خویش را آزار می دهد
حال این نیرو که به وسط میدان آمده چه می گوید و چه می خواهد؟ به نظرم این یک توهم بچه گانه و به همان نسبت خطرناک است که اینان را بر ضد سیستم کلی سرمایه داری بدانیم. اینان که زمانی خود دست پرورده ی سرمایه داری جهانی بوده اند اکنون نیز در همان چارچوب می گنجند نه بر ضد آن! از منظر دیگر هم مخالفت اینان را نه بر ضد نابرابری محصول سرمایه سالاری که بر ضد آزادی محصول مدرنیته و اومانیسم باید دید! اینان ضد مدرن هستند! ضد تمدن انسانی مدرن! اینان ضد هر آنچه بوی پیشرفت و انسان گرایی می دهد. اینان به معنای واقعی کلمه مرتجع هستند! برای نمونه تنها برخورد اینان با زنان به عنوان نیمی از جامعه بشری را نظری بیافکنید! اینان نگاهشان نه روبه جلو بلکه رو به عقب است و در نوستالژی جامعه سنتی می سوزند و جهانی را نیز با خود می سوزانند
این حرکت ارتجاعی تنها می خواهد ثبات و امنیت سرمایه را برهم بزند. تنها می خواهد قواعد بازی را رعایت نکند می خواهد با گروگان گرفتن امنیت نظام سرمایه داری از آن باج بگیرد و انگل وار بر دوش مردم خاورمیانه چسبیده و آنان را می مکد! اینان هیچ آلترناتیوی برای فردای سرمایه داری ندارند. حتی اینان به اندازه هم رزمان مرتجع تر وهابی خود آن قدر حماقت ندارند که جامعه را به هزاران سال قبل بکشانند. اینان تنها آب را برا گرفتن ماهی بیشتر از سرمایه داری گل آلود می کنند. در قاموس و مکتب اینان نه کارگر معنا دارد نه طبقه! اینان کارگر را بر نمی تابند چون کارگر آفریننده است. جهان را می سازد و آن را با اراده ی خویش تغییر می دهد و جامعه را رو به جلو و پیشرفت می برد! کارگر محصول دوران مدرن است اما اینان سنتی اند! اینان مستضعف پرورند. اینان عدالت شان ، عدالتی است که مستضعفان بی کاره که شاید معنای نادقیقش را بتوان با اندکی اقماض لمپن دانست را سیر کند و از حاشیه به درون متن بفرستند آن هم با بمبی بر کمر تا متن را نه آنکه تغییر و تکامل بخشد که بهم بریزد! و به امید بهشت در آسمان ، جهنم را برای مردم روی زمین به ارمغان بیاورد
سرمایه داری جهانی نیز از این شرایط بدش که نمی آید هیچ آن را تقویت می کند! این خصلت سرمایه است که تضاد های درونی و متنی خویش را به بیرون و حاشیه تحمیل کند تا خود از دست آن ها بگریزد غافل از این که جهان کوچک تر از آن است که بتوان با این ترفند ها از دست بحران واقعی و ذاتی سرمایه داری است بگریزند! دعوای سرمایه داری با نیرو های ارتجاعی در خاورمیانه دعوای دو پسر عمو است! پسر عمو های بربریت! دعوای اینان دعوا بر سر تقسیم منافع است! دعوا بر سر این که کدام بر مردم حکومت کند! دعوای اینان بر سر هر چه باشد در این میان تنها انسان ها و منافع اکثریت انسان ها است که نابود می شود. سرمایه داری هر روز با فشار آوردن بیشتر خود و بستن هر روزنه ای بر تعداد نیرو های بالقوه اینان می افزاید ! چگونه انتظار دارید آن کودک عراقی یا فلسطینی که خانه اش ویران شده مدرسه و بهداشت و غذا ندارد! پدر و مادرش به دست سربازان ارمغان آورنده ی دموکراسی چشم آبی؟!؟! کشته شده اند و هیچ افق روشنی هم جلوی چشمش نمی بیند به خودش بمب نبندد و برای فرار از این جهنم ساخته ی سرمایه داری به امید بهشت انتزاعی خود را منفجر نکند
در این میان اما سوال اصلی من این است که چپ در کجا ایستاده است؟ برای پاسخ دقیق به این پرسش باید اول بپرسیم کدام چپ؟ به نظرم در این شرایط دو نوع برخورد از جانب این نیرویی که ما به نام چپ نامیدیم صورت می گیرد! یک چپ هست که چپ جهان سومی و محصول دست پخت های ناشیانه ی کمینترن بوده! این چپ مارکسیسم را نه از درون آثار مارکس ! که از درون جزوات دست چندم آموخته! این چپ ضدیت با مدرنیته را با مبارزه با سرمایه داری اشتباه گرفته است! این چپ هر حرکتی را که مرگ بر آمریکا بگوید انقلابی و ضد سرمایه می داند! این چپ البته تنه اش به تنه ی ناسیونالیسم و مذهب می خورد! این چپ است که در قیام بهمن 57 قافیه را باخت! این چپ است که همواره نه در وسط میدان که در گوشه و کنار جریان هورا می کشیده و برای نیرو های که از مام میهن و مقدسات در برابر بیگانگان دفاع کرده اند دست به دعا برداشته است! در اینجا است که برای اینان نصرالله در قامت چه گوارا ظاهر می شود. البته اگر جانب انصاف را بگیریم! خوشبختانه در خاورمیانه و خصوصا ایران بعد از تجربیانت تلخی که در این دو دهه چپ از این اشتباهاتش داشته است دیگر لااقل به نسبت زیادی از این توهم خارج شده است اما چپ های دیگر جوامع که تجربه ی مستقیم و عینی برخورد با این ارتجاع سیاه را نداشته اند همچنان در توهم و شعار های ضدیت با امپریالیسم به سر می برند! توهمی که محصول بلاواسطه ی جزوات کمینترنی و خوانش های غلط از متفکران بعد از خود مارکس است! چون خود مارکس در مانیفست بیشترین تعریف و تمجید را از مدرنیته و فرآیند مدرن شدن جوامع کرده است. تحلیل مارکسیستی تحلیلی است که سوسیالیسم و آلترناتیو جامعه سرمایه داری را از درون خود متن مدرنیته بیرون می کشد نه از حاشیه! سوسیالیسم از درون سرمایه داری رشد می کند! سوسیالیسم محصول پیشرفت و تکامل جوامع مدرن است! در این میانه چپی که می خواهد نماینده این سوسیالیسم باشد مسئله اش نه تجاوز بیگانه به سرزمین و مقدساتش نه جنگ مقدس میان اردوگاه ها است بلکه مسئله اش نبرد طبقاتی است! این چپ انسان ها را بر اساس مرز و کشور تقسیم نمی کند این چپ انسان ها را غربی و شرقی نمی داند! این چپ از هراس غرب زدگی (( که آن را پدیده ای بورژوایی می داند)) به دامن افسون زدگی شرقی چه در قاموس ناسیونالیسم چه در قاموس تفکرات متافیزیکی نمی افتد! این چپ کارگر عرب و یهودی! کارگر فارس و آمریکایی نمی شناسد! این چپ مسئله اش گرفتن وسایل تولید از سرمایه داری وابسته به امپریالیسم و دادنش به سرمایه داری خوش خیم ملی نیست! این چپ آزادی اجتماعی و حقوق زنان و حقوق جهانی انسانی برایش مهم تر از آن است که به نام مقدس ضدیت با امپریالیسم صهونیستی و آمریکایی زیر علم احزاب منتصب به آسمان سینه بزند! این چپ خود را درون مدرنیته درون متن جامعه درون تفکرات مدرن و پیشرو می بیند و از درون آن برای تغییر و دگرگونی کیفی آن تلاش می کند! مسئله این چپ رهایی کارگران و انسان هاست! این چپ مشکلش کلیت های انتزاعی به نام ملت و کشور و امت نیست این چپ مسئله اش طبقات اجتماعی است!نبرد این چپ نبرد طبقاتی است و لاغیر
پنج شنبه بیست و ششم مرداد ماه ۱۳۸۵